همیشه و هر جا باید یک هدف داشته باشیم، هر جا کثرت باشد گمراهی به دنبال دارد. یک راهنما نیز نباید به کثرت رهجوهای خود فکر کند باید راه درست را رفت حتی اگر نتیجهی آن یک نفر باشد. اگر یک نفر را سالم به مقصد برسانیم این یک کار ارزشی است.
هدف بایستی قلبی باشد چراکه مسیر کنگره به صورتی طراحی شده است که اگر خواست قوی قلبی وجود نداشته باشد، رسیدن به مقصد محال است. لذا تکیه بر قدرت مطلق لازمهی ختم به خیر شدن تمامی امور انسان است تا زمانی که به خداوند تکیه نکردهای و نگاهت بهجای دیگریست رسیدن به هدف امری دست نیافتنی است.
انسان هیچگاه نباید فراموش کند که چه بوده و از کجا به کجا رسیده و آرامش امروز او درگرو چیست، یقیناً بسیاری از خود گذشتهاند و فشارهای زیادی را متحمل شدهاند تا بستر رشد و آرامش ما را فراهم نمایند. روزانه شاهد تلاش و از خودگذشتگی افراد زیادی هستیم که هدفی جز خدمت ندارند، افرادی که سالیان سال است که در کنگره بدون هیچ چشمداشتی خدمت میکنند، روز به روز سرزندهتر و شادابتر هستند و از دانش و معرفت بالایی برخوردارند.
ناصواب نیست که نگاهی به درون خود انداخته و بنگریم که در کجای کاریم؟ چقدر بایستی یاد بگیریم و کسب معرفت کنیم تا به هنرمندی این بزرگان برسیم؟ آیا توانستهایم با اندک پالایشی ضایعات درون خود را کم کنیم؟ آیا میتوانیم شکرگزار باشیم؟ آیا کسی که شکرگزار و قدردان نیست را میتوان انسان نامید؟
تو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی
و شاید مبحث شرک تفسیری از همین بیت شعر است.
چه چیز میتواند بدتر و وحشتناکتر از این باشد که انسان بداند که کوله باری سنگین از گناهان بر پشت دارد، اما بهجایی گرهخورده که توان رها شدن را ندارد و هر چه بیشتر دست و پا میزند بیشتر در باتلاق تاریکیها فرو میرود. باید دانست که تنها راه نجات، تغییر جهت است یعنی نگاهی به بالا.
افراد بسیار زیادی در جامعه هستند که آنقدر پنهان و بینام و نشان خدمت میکنند که وجود آنها احساس نمیشود. اگر امروز از فرهنگی غنی برخوردار هستیم از وجود چنین بزرگانی ست، آنها میدانند که کنندهی کار کس دیگری ست درواقع راهی را میروند که مشرک نباشند. اگر پای انسانیت در میان باشد هیچکس به دنبال نام و نشان و قهرمانپروری نخواهد بود و تنها هدف آن میشود که خدمتی ارائه شود تا راه برای پیشرفت بشریت هموار گردد.
تا زمانی که انسان نداند بودن او درگرو نبودن، نیستی و فنا شدن اوست همچنان در گمراهی خواهد ماند. اگر هنوز نتوانسته است که بشکافد آنچه شکافتنی نیست به این دلیل است که فاصله گرفته است؛ تا زمانی که خود را می ببیند و بر این تصور است که کنندهی کار کسی است جز خداوند مسلماً دریچههای ورودی به روی او بستهاند پس هیچگاه غافل از این نباشیم که قلب ما به خداوند وصل است. اگر درجایی باوجود تلاش و کوشش فراوانی که داریم باز چیزی نمیدانیم و از درک به دور هستیم شاید این زنگ خطر و پیغامی است برای ما و درواقع زبانی باشد در عین بیزبانی.
اگر زمانی که تمامی راهها به روی ما بسته میشوند به خداوند تکیه کنیم، پیوند برقرار میگردد وگرنه تا زمانی که فکر میکنیم راهی غیر از خداوند وجود دارد و امید ما به دیگری است مشرک باقی میمانیم. آن انسانی میتواند مشرک نباشد که تغییراتی درون خود به وجود آورد که منجر به بزرگ شدن و رشد او گردد.
مشرک کسی است که از دل خود فاصله دارد و منظور از دل، آن دلی است که قدرت جذب دارد. اگر درجایی دل ما قدرت جذب ندارد باید که خود را اصلاح کنیم چراکه اگر توانستیم با کمک دل خود وارد مدار جذب شویم سرانجام خوبی خواهیم داشت.
مهمترین چیز برای شروع هر کاری یافتن راه و کلید است. کسی که نمیتواند به قلب خود نزدیک شود، نقطهی شروع را پیدا نکرده و تا زمانی که نتوانسته نقطهی شروع را بیابد مطمئناً خطای دید وجود خواهد داشت. خطای دید ناشی از بودن در کثرت است در یکی شدن خطایی وجود ندارد. درک اضداد کار راحتی نیست و نبرد همیشه در بین دو قطب صورت میگیرد، ما باید که فرمول آن را بیاموزیم تا به شناخت برسیم. درک ما از هستی بهواسطهی وجود اضداد است و گسترش اضداد تا بینهایت ادامه دارد.
توهم آنجاست که انسان نبود را بود به حساب آورد اما زمانی که بود را میبیند و با معرفت درک میکند، به آن تکیه میکند چون بود پشتوانه، توانایی و ثروت است. زمانی که ما توهم داشتن و یا دانایی داریم و بر این توهم تکیه میکنیم نیروی ما تقسیم میشود، هنگامیکه انسان شریک برای خود قائل میشود و آن شریک از دانایی و فهم به دور باشد روز به روز گمراهتر میشود چراکه هر چیز همجنس خود را جذب و تولید میکند.
هیچ انسانی پوچ و تهی نیست، همهی انسانها درون خود داشتههایی دارند که با پیوند این ثروت خود با داشتههای دیگران میتوانند باعث تولد داناییهای جدید باشند. بشر هرقدر معلومات داشته باشد تا زمانی که تنها بر داشتهی خود تکیه کند راه بهجایی نخواهد برد اما زمانی که احساس کند کمبود و نیازهایی دارد آهستهآهسته پی میبرد که داشتههایش متعلق به خود او نیست و بهتنهایی حاصلی نخواهند داشت.
اگر قرار بر این است که انسان به وحدت برسد بایستی آگاهی و اطلاعاتی که کسب نموده را انتقال دهد تا گرهای از گرفتاری دیگران باز شود، این حرکت نیاز به دل دارد و هر کس صادقانه به دل خود رجوع کند راه درست را پیدا خواهد کرد؛ اما دل بدون آفتاب عقل گرمی نخواهد داشت، باید آفتاب عقل در آن بتابد تا روشنیبخش باشد. عشق بدون معرفت و آگاهی معنایی ندارد و عقل بدون عشق پروازی کوتاه بدون اوج خواهد داشت اما با یکی شدن عقل و عشق است که حقیقت عریان میشود.
اما این پایان کلام نیست و تنها در حد معناست اگر انسان خواستار خروج از شرک است بایستی در عالم معنا سیر کند و معنا همان اتفاقی ست که در دل رخ میدهد و او را به صلح و آرامش دعوت میکند. بازی با کلمات معنا نیست، راه رسیدن به معنا میتواند باشد اما رسیدن نیست. معنا یعنی فهمیدن و درک کردن و درک واقعی یعنی همجنس بودن یعنی وجود.
انسان دارای دو نیمهی الهی و شیطانی ست و آرامش و آسایش او درگرو این است که در زمرهی کدامین نیمهی خود باشد. اگر خودآگاهی را بهدرستی طی کنیم با نگاهی خواهیم دید همهی خطوط تنها یک هدف را دنبال میکنند؛ همانگونه که، برای رسیدن به خداوند باید از خودشناسی عبور کرد، راه خودشناسی کسب آگاهی و معرفت است و برای رسیدن به آگاهی نیز بایستی از تعادل گذر کرد پس اگر خواستار یکی شدن با خداییم بایستی ابتدا با آگاهی یکی شویم. اصل وجودی انسان با خداوند یکی است، چراکه روح خداوند همچون قطرهای در وجود آدمی چکانده شده است، آن روح چیزی جز اسماء اعظم و علم خداوند نیست و علم خداوند آگاهی است پس بایستی همیشه سعی بر آن داشته باشیم تا در قلمرو آگاهی سکنی گزینیم.
اگر خورشید میتابد پس باید سعی بر آن داشته باشیم که در پرتو خورشید باشیم چراکه تنها در پرتو نور است که تاریکی دیده نمیشود. گاهی ممکن است موانعی سد راه نور شوند و مانع دیدن، آنجاست که باید هنرمندانه از محدودیتها عبور کرده و پا را فراتر گذاشته تا برای بار دیگر در زمرهی نیروهای الهی قرار گیریم و یکی شویم با آنانی که از شرک به دورند.
خواسته و یا ناخواسته حال که در این مکان مقدس قرارگرفتهایم بایستی بر لحظهلحظهی حضور خود شاکر باشیم چراکه در پرتو نور خورشید قرارگرفتهایم و در نیمهی روشناییها هستیم و بدون اینکه خود بخواهیم از محدودیتها فاصله گرفتهایم. چیزی که خوشبختی و سرافرازی ما را دوچندان میکند این است که با نور علم و آگاهی روز به روز از نیمهی تاریکیها کوچ کرده و در نیمهای قرار میگیریم که پایانی جز خوبی و عاقبت به خیری نخواهد داشت.
در حقیقت تا آن زمانی که در زیر این چتر از نور قرار داریم لحظه به لحظه بهتر و شادمانتر هستیم چراکه بخش عظیمی از تواناییهای خود را به دست آوردهایم. کاش هیچگاه اجازه ندهیم این بند گسسته شود و این پیوند از هم بگسلد زیرا به چشم بر هم زدنی تاریکیها و محدودیتها بر ما غلبه خواهند کرد.
برداشتی از سی دی شرک
کمک راهنما امیرحسین علامی
نگارش همسفر زینب
ویرایش، ویراستاری و ثبت همسفر لیلا
برچسب : نویسنده : 0aallami6 بازدید : 199