ضمیر ناخودآگاه صحنهها و اتفاقات را درون انسان نهادینه میکند و تا زمانی که چیزی معادلش پیدا نکنی و نتوانی طوری آن را برای خودت حلاجی کنی که کمکم در ضمیرت کمرنگ شود، همچنان با خودت درگیر هستی و ادامه کار برای تو مشکل است.
اینکه روانشناسان میگویند باید به عقب برگردی و یا از طریق هیپنوتیزم جلو بروی، شاید کار درستی نباشد چراکه میتواند خطرناک باشد و ممکن است فرد از آن حد که نیاز است، فراتر برود و مشکلات دیگری هم برای او به وجود آید.
در سی دی "سنگش کمه" عنوان میشود که چیزهایی وجود دارند که بالاتر از درک ما هستند پس غیر از چیزهایی که عقلانیت است و ما قادر به درک آنها هستیم، چیزهایی فراتر از آنها هم وجود دارد که تنها با درک واقعی و نه توهمی، انسان میتواند بداند و آن آگاهیها و علوم را تشخیص دهد. لذا تمامی راهحلها و درک کردنها در تزکیه و پالایش خلاصه میشود که اگر بخواهیم این اتفاق بیفتد بایستی ابتدا یک بستری را فراهم آوریم.
انسان دارای دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه است که اگر بتواند آگاهیهایی را کسب کند که درگرو آن، هر دو را پوشش دهد، میتوان گفت به نیرویی رسیده که مافوق همهچیز است. اگر در این مسئله تعمق کنیم به اضداد خواهیم رسید چراکه در هستی همهچیز دو سر دارد و این انسان است که در بین این دو، بایستی بتواند نقش پیوند را بازی کند.
ناخودآگاه بهخودیخود، خارج از درک است اما زمانی این مشکل برطرف خواهد شد که با قسمت آگاه پیوندی داشته باشد یعنی آگاهی و اطلاعاتی درون انسان وجود دارد که خارج از محدوده اختیار او است و با پیوند خوردن با اختیار میتواند به همه آنها دسترسی پیدا کند و راه عبور را بیابد پس راهحل رسیدن به آسایش و آرامش جاری و روان بودن است.
جان انسانها همان اطلاعات و آگاهی است، به فرموده حضرت مولانا:
ای برادر تو همه اندیشهای مابقی خود استخوان و ریشهای
گاهی اوقات موجودیت اصلی انسان یک جایی ثابت میماند و توان حرکت از او گرفته میشود، درواقع بخش پنهان انسان یک جاهایی متوقف میشود و راکد میماند ولی هنر انسان اینجا نمایان میشود که با دادن اطلاعات و آگاهی بتواند آن را حرکت بدهد تا از بهم ریختگیها کاملاً جدا شود.
وقتی انسان از یک سری چیزها محروم باشد درونش احساس ضعف و ناتوانی میکند. برای مثال بچهای که داشتن پدر را لمس نکرده چون حامی و تکیهگاهی ندارد همیشه این ضعف را درونش حس میکند زیرا یکسری کمبودها درونش نهادینهشده ولی کسی که از این نعمت برخوردار باشد میتواند با تکیه بر درون خود یک قهرمان پرورش دهد که روزبهروز در صور پنهانش رشد داشته باشد و عبور برای او آسان شود.
پس از سفر اول، خیلی افسرده بودم و همیشه خلأ و کمبودهایی را درون خودم حس میکردم که سرعت حرکتم را کند کرده بود، سعی میکردم کارهایی را انجام دهم که جای خالی نداشته هایم را پر کند ولی چون راهش را بلد نبودم، نه تنها به نتیجه نمیرسیدم بلکه در انجام کارهای دیگر نیز ناتوان شده بودم.
زمانی انسان به نتیجه میرسد که بتواند از این وضعیت، خود را رها کند و بهجایی دیگر وصل شود. ما بایستی بتوانیم یکسری وصلها داشته باشیم، حال میتواند این وصل با انسانی دیگر باشد و یا با دانش و آگاهی. در کل باید چیزی باشد که حرکت را درون ما به وجود آورد و اما اوج و زیبایی، زمانی ظهور خواهد کرد که این رخدادها درون انسان نهادینهشده باشند. گویا بیشتر مشکلات انسان، زمانی واقع میشود که فرمول و یا روش پیوند را نداند و یا دانش این را نداشته باشد که این پیوند باید در کجاها صورت گیرد.
انجام کارها باید تا آنجایی ادامه پیدا کند که احساس لذت در ما به وجود میآورد، حتی برای نوشتن سیدیها نیز باید تا جایی جلو رفت که از کار خود لذت ببریم چراکه انسان در هر وضعیتی که هست اگر نتواند از لحظاتش لذت ببرد و لحظات برای او آزاردهنده باشند، هیچگاه ذوق و شوق حرکت درونش به وجود نخواهد آمد.
اما اگر این ذوق درون انسان زبانه کشد، آتشی به جانت میاندازد که هر چه بیشتر میسوزی لذت بیشتری خواهی برد. اصولاً خصلت آدمی همین است که دقیقاً از جاهایی عبور میکند که ذوق و لذت در کارش باشد و سرمنشأ حرکت عشق باشد. هر جا عشق وجودت را گرفت، حاضر میشوی از همهی داشتههایت بگذری. مصداق این عشق، در کنگره بین راهنما و رهجو اتفاق میافتد. هر چه راهنما بگوید رهجو تسلیم است و با جان و دل میپذیرد؛ و آیا این چیزی غیر از عشق است؟ آیا بدون عشق میشود کسی را اینگونه تابع کرد؟
اگر عشق شاگرد به استاد واقعی باشد او را به هرجایی میرساند و از هر سدی عبور میدهد. چیزی که باعث این عبور میشود همان وصل است پس میتوان گفت عامل ارتباط و وصل، درستی امواج عشق و محبت است. گویا شاگرد چیزی را درون استاد خود دیده که نمیتواند جلوی ذوقش را بگیرد پس نیاز رفتن و دانستن و دیدن است.
در اصل بالاترین دانایی، دیدن است، هر جا ما بتوانیم چنین بستری را فراهم کنیم عبورمان قطعی است. تزکیه و پالایشی هم که این سی دی در موردش صحبت میشود درواقع قصد دارد بستری برای ذوق فراهم آورد. اگر سعی کنیم هر جا که هستیم زمینه رشد و ترقی خود را فراهم کنیم و به دنبال ضد ارزشها نرویم مطمئن باشیم روز به روز اشتیاق و لذت ما برای زندگی و دانستن بیشتر خواهد شد.
در کنگره هم اگر نگاه ما بر روی دیگران باشد و یا به دنبال حاشیه و عیبجویی باشیم، آیا باز هم این محیط میتواند به ما ذوق و انرژی دهد؟ مطمئناً بهجای ذوق، محیط برای ما آزاردهنده و کسلکننده میشود پس سعی کنیم در رفتار و کردار خود تفکر و تمرکز بیشتری به خرج دهیم.
برداشتی از سی دی ناخودآگاه
کمک راهنما امیرحسین علامی
نگارش همسفر زینب
ویرایش و ویراستاری همسفر لیلا
برچسب : نویسنده : 0aallami6 بازدید : 188