ظهور عقل

ساخت وبلاگ

در کنگره به هنگام مشارکت از افراد خواسته می‌شود که از تجربه خود سخن بگویند و تجربه‌ها چیزی جز دیده‌های انسان‌ها نیست، درواقع با مشارکت هر فرد، یکی از شاخه‌های علم که همان علم تجربی است به ظهور می‌نشیند. علم تجربی علمی است که به‌دوراز خطا نیست و به‌مرور زمان این خطاها آن‌قدر تکرار می‌شوند و تکرار می‌شوند تا در هر مرحله، از تعداد آن‌ها کاسته شود و به صفر برسند و علمی تولد یابد که عاری از هرگونه خطاست.

انسان در قالب زمان درون میدانی از تجربه قرار می‌گیرد و بایستی با آگاهی بپذیرد که همیشه خطا وجود دارد و باید آن‌ها را پذیرفت چراکه وجود خطاها در برخی از موارد اجتناب‌ناپذیر است؛ پس تجربیات گونه‌ای از علم است، علم تجربی که یکی از دوشاخه‌ی علم را در برمی‌گیرد.

گونه دوم علم، علم ریاضیات است. همان علمی که علم مطلق است، بدون کوچک‌ترین خطا. اگر درجایی قرار بر این است که هیچ‌گونه خطایی نباشد پس باید علمی از جنس ریاضیات و محاسبه وجود داشته باشد. دو دو تا چهارتا و همیشه چهار هست و چهار باقی می‌ماند بدون هیچ‌گونه تغییر. در محاسبات به‌هیچ‌وجه اشتباه رخ نمی‌دهد و اگر اشتباهی رخ دهد پس علم محاسبه نیست.

از پس همان پنجره‌ی بی‌نظیر، همه‌ی ما دیده‌ایم که عقل هیچ‌گاه اشتباه نمی‌کند و به‌گونه‌ای عقل را نفس مطمئنه می‌خوانیم. از آنجایی که عقل عاری از هرگونه اشتباه و خطا است می‌توان گفت همانا عقل علم ریاضیات است و محاسبه.

همه‌ی ما جدول‌ضرب را می‌شناسیم و به‌طور کامل آن را فراگرفته‌ایم اما چه وقت در پاسخگویی به سؤالات جدول‌ضرب به‌اشتباه می‌افتیم؟ در دو صورت است که انسان بااینکه محاسبه را می‌داند ولی پاسخی اشتباه می‌دهد. صورت اول زمانی است که به‌خوبی این جدول را فرانگرفته باشد یعنی محاسبه را آموخته ولی در آن به نفس مطمئنه نرسیده است. در نفس مطمئنه پاسخ‌ها ملکه ذهن هستند و بدون هیچ‌گونه وقفه و خطا ادا می‌شوند.

در فراسوی عالم ماده که نفس مطمئنه در آنجا قرار می‌گیرد زمان معنایی ندارد و در آن واحد، پرسش و پاسخ در کنار هم هستند، درواقع زمانی اشتباه رخ می‌دهد که انسان در عالم ماده سیر می‌کند و اسیر زمان است؛ پس آنجایی که توانایی از جنس سرعت، نور و عقل نیست وقوع اشتباه حتمی است.

صورت دوم زمانی است که انسان تمرکز ندارد. عدم تمرکز به این علت است که هم‌زمان به دو مسئله می‌اندیشد. گفتیم که عقل نفس مطمئنه است، توانایی که هیچ تردیدی در آن نیست. تفرقه در افکار باعث می‌شود که نتیجه به خطا رود. توانایی انسان حاصل عقل انسان است و زمانی انسان از درست محاسبه کردن بازمی‌ماند که در آن واحد به دو موضوع فکر کند.

عقل از جنس مجردات است یعنی یک است و دو نیست. هرجایی که دو شود دیگر عقلی نیست. عقل فرمان حرکت به اعضا می‌دهد، هم‌زمان با یک دست نمی‌توان دو کار مختلف را انجام داد. عقل یک است و تنها یک کار را انجام می‌دهد.

یکی از آموزش‌های استاد جهان‌بینی این است که افکار ارزشی ندارند و وقتی تبدیل به فکر می‌شوند کارایی پیدا می‌کنند؛ یعنی آن چیزی که تحت عنوان زوال عقل از آن یاد می‌شود درواقع زوال ظهور توانایی‌های عقل است و نه خود عقل.

 

http://up.c60.ir/repository/28436/%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA/aghlekol.jpg

 

حال سؤالی مطرح می‌شود که در چه صورت توانایی زوال می‌یابد؟
هر جا که دوئی و تفرقه باشد توانایی زوال پیدا می‌کند. آنجایی که تمرکز، وحدت، یگانگی، هم سویی و همفکری و توحید هست توانایی وجود دارد. یک دست صدا ندارد، اتحاد و باهم بودن است که توانایی می‌آفریند.

زمانی که عقل با تمام توانایی‌های خود ظهور نمی‌یابد شاید زوال عقل نیز صادق باشد، مانند این است که مال و ثروت هنگفتی داری اما از آن هیچ استفاده‌ای نمی‌بری یعنی بودن و نبودن آن هیچ فرقی ندارد. شاید در ظاهر سرمایه‌ی تو به زوال نرفته باشد ولی در عمل به زوال رفته است. عقل فاعل است و کننده‌ی کار؛ وقتی فاعلیت از او گرفته می‌شود به زوال رفته است.

حال بابیان مثالی موضوع را بازتر می‌کنیم. بیدار شدن از خواب در وقت صبحگاه برای اکثر انسان‌ها کاری سخت است. آیا تا به حال با خود فکر کرده‌اید که چرا؟

انسان در وقت بیدار شدن از خواب، تنها به بیداری فکر نمی‌کند، او هم به بیداری فکر می‌کند و هم به خواب و این یعنی تفرقه. وقتی از شب قبل می‌دانید که فردا صبح برای کار مهمی باید به‌موقع از خواب بیدار شوید اما صبح که چشم‌هایتان را باز می‌کنید، می‌بینید که اندکی از وقت مقرر گذشته و دیرتان شده است، به‌سرعت از خواب بیدار شده و از رختخواب کنده می‌شوید. شما همان انسانی هستید که در مواقع عادی چنددقیقه‌ای یک‌بار زمان خوابیدن خود را تمدید می‌کنید پس چه اتفاقی می‌افتد که در آن روز سریع از خواب بیدار می‌شوید؟

انسان در آن روز با یک سری از آگاهی‌ها همجنس می‌شود یعنی می‌داند که اگر دیر بیدار شود چندین اتفاق و پیامدهای بد به دنبال خواهد داشت درنتیجه یک توانایی فوق‌العاده به ظهور می‌رسد. هرقدر درصد آگاهی بالاتر باشد توانایی انسان در آن نقطه بالاتر می‌رود.

در کل انسان زمانی که در حیطه و قلمرو آگاهی باشد، همجنس با آن موضوع می‌شود. درواقع فهم، همان فهمی که از جنس نفس مطمئنه و عقل است یعنی همجنس شدن با آن موضوع. در مثال بیداری از خواب اگر انسان بر پیامدهای دیر بیدار شدن آگاه باشد ولی آگاهی مؤثر نداشته باشد یعنی همجنس با آن آگاهی‌ها نباشد مسلماً به‌مانند روزهای قبل بازهم دیر از خواب بیدار می‌شود.

ما ممکن است در مورد خیلی از مسائل حرف بزنیم ولی هیچ‌گاه به عمل نخواهیم رسید چون با آن‌ها همجنس نیستیم پس اگر انسان همجنس با آگاهی و دانایی باشد هیچ‌گاه زوال عقل معنا نمی‌یابد. توانایی و عقل درجایی هستند که جنسیت باشد. هر جا جنسیت باهم، همخوانی ندارد و یکی نیست، توانایی نیز بروز نخواهد کرد پس در صورت عدم همخوانی و وجود تفرقه، توانایی ظهور نخواهد کرد.

توانایی‌های انسان در دو صورت کم‌رنگ می‌شود؛ ابتدا آنجایی که وابستگی‌های انسان بیشتر می‌شود و دوم در صورت وجود پراکندگی. اگر اندکی تأمل‌کنیم خواهیم دید که این دو، خود یکی هستند یعنی وابستگی‌ها خود پراکندگی را به دنبال می‌آورند. هرقدر وابستگی‌ها بیشتر می‌شود، در پی آن پراکندگی افکار نیز بیشتر می‌شود و سرعت از انسان گرفته خواهد شد، کندتر می‌شود و آهسته‌آهسته از توانایی‌های او کاسته خواهد شد.

جبرئیل را نماد عقل می‌نامند. دعوت او به سمت وحدت و یگانگی است، ندای عقل نیز وحدت است و توحید؛ در تفرقه و پراکندگی‌ها و وابستگی‌ها ظهور می‌کند اما انگشت اشاره‌ی او به سمت وحدت و یگانگی ست. از وحدت به کثرت می‌آید و از کثرت به وحدت فرامی‌خواند.

تا زمانی که انسان از وابستگی‌ها و پراکندگی‌ها عبور نکرده باشد و در تفرقه باشد، توانایی‌های او ظهور نخواهند کرد و از جنس عقل نخواهند بود و این واقعه را، زوال عقل می‌گویند.

 

کمک راهنما امیرحسین علامی
نگارش، ویراستاری همسفر لیلا

عشق و عقل...
ما را در سایت عشق و عقل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0aallami6 بازدید : 192 تاريخ : جمعه 5 خرداد 1396 ساعت: 20:38