یاهو
دانش و آگاهی = انرژی
زندگی مانند یک میدان بازی است، میدانی که پر از تجربیات خوب و بد است و ما باید همه جای این میدان را زیر پا گذاشته و همه چیز را تجربه کنیم. ما بازیکنان آزادی هستیم که اجازه داریم سرتاسر این میدان را جولانگاه عقل خویش قرار دهیم.
اما آیا با این عمر اندک چنین چیزی ممکن است؟ آیا ما اجازه ورود به هر مسئله و هر تجربهای را داریم؟
آری میتوان با همین عمر اندک و بدون داشتن تجربیات و اشتباهاتی احمقانه، سرتاسر این میدان را زیر پا گذاشت، به این شرط که از تجربیات دیگران درس گرفته و آنها را در مسیر درست به کار گیریم. چرا که دوباره غرق شدن در مردابی که دیگری را در خود غرق کرده و شنای دوباره در مسیر بیبازگشتی که دیگری تجربه نموده است، دیوانگی محض است.
به طور مثال اگر استاد من در جایگاه راهنما از تجربیات نافرجام گذشته ی خود و راهحل های رسیدن به موفقیتهای خود صحبت میکند، باید من از تجربیات نافرجام او درس گرفته و راهحل موفقیت او را دنبال کنم. اگر ما از تجربیات دیگران به درستی درس گرفته بودیم هرگز در این جایگاه فعلی نبودیم و مسلما از جایگاه بهتر و بالاتری برخوردار بودیم.
نباید فراموش کرد که هرگز برای برگشت و در مسیر درست قرار گرفتن دیر نیست، همیشه راهی برای بازگشت وجود دارد و دربهای توبه باز است پس لنگر کشتی را بکشیم و اکنون در هر جایگاهی که هستیم، از تجربیات دیگران درس بگیریم.
من شخصاً در ابتدای راه کسانی را که میدیدم، حال بهتری دارند، تحت نظر گرفته و در رفتار و کردارشان دقت میکردم و زمانی که علت حال خوبشان را مییافتم آنها را برای خودم الگو قرار داده و بر روی خودم پیاده میکردم و این تجربه را برای تمامی کسانی که در ابتدای راه هستند به اشتراک می گذارم که در میان مسافران و همسفران راه، آنانی که موفق و دارای انرژی و حال خوب باشند را بیابند و آنها را الگوی خویش قرار دهند.
لقمان را گفتند ادب از که آموختی ، گفت از بی ادبان ؛ با کمی اندیشه دریافتم که فاصله ی بسیاریست بین من و این حکیم بزرگ . رسیدن به قدرت حلاجی او برای منی که در ابتدای راه هستم شاید غیرممکن نباشد اما آسان هم نیست .
ما انسانها تا رسیدن به بلوغ فکری، تنها یک دوربین تصویربرداری هستیم که همه آنچه را که میبینیم ذخیره کرده و همانها را پخش میکنیم، پس چه خوب است که سعی کنیم به بهترینها نگاه کنیم و بهترینها را در زندگی الگو قرار دهیم.
همه ما در زندگی خویش بحرانها و مشکلاتی را تجربه میکنیم و تنها زمانی میتوانیم از این بحرانها به خوبی عبور کنیم که لنگر کشتیهایمان را بکشیم و لنگر کشتی را زمانی میتوانیم بکشیم که به رهایی و نجات از بحران امید داشته باشیم.
امید همان نیروی خفته و پنهان درون ماست که در زمانها و توسط افراد مختلف در مورد آن سخن گفته شده است. از سخنان بزرگانی چون حافظ شیرازی که در سراسر دیوانش ما را به امید و امیدواری دعوت کرده و تشویق میکند تا حرکت کنیم و لنگر کشتی هامان را بکشیم، گرفته تا روانشناسان مختلفی که بارها از امید سخن گفتهاند و کتابها در رابطه با آن نوشتهاند. امید همیشه بوده و هست، در ابعاد و قالبهای مختلف؛ و هرگز نمیتوان گفت وجود ندارد.
پس بر ما واجب است که امیدوار بودن را بیاموزیم و نور امید را در دلهایمان روشن کنیم و به بحرانهای زندگیمان قاطعانه بگوییم که ما تکیهگاه محکمی داریم که در رسیدن به هدف و عبور از بحران ما را یاری میبخشد.
فراموش نکنیم که تنها امیدوار بودن برای حل یک بحران کافی نیست و مهم چگونگی برخورد با یک بحران است.
یک مدیر توانا و مدبر را در نظر بگیرید که مدیریت یک شرکت در شرایط بحرانی به او سپرده میشود تا با مدیریت صحیح و همه جانبه ی خود، شرکت را با موفقیت از بحران نجات دهد، آنچه درگیر این بحران است مدیر شرکت نیست، بلکه خود شرکت است.
و هیچگاه زندگی شخصی و شهرستان وجود آن مدیر درگیر دغدغه های بحران شرکت نخواهد بود و از یک سری حداقل ها برخوردار است اما آیا یک فرد بیمار جسمی و یا روحی و یا جسمی و روحی که تمام وجودش گرفتار بحران است و در بالاترین درجه بحران گرفتار است، میتواند در آرامش و به راحتی این بحران را پشت سر بگذارد؟
پس او چگونه میتواند توانمند شده و از پس این بحران برآید و از آن عبور کند؟
تنها شاه کلید چگونگی مدیریت و حل این بحران کسب دانایی و آگاهی است. دانایی که اگر کسی نیاز به آن را درک کند فداکارانه سختیهای مسیر را به جان میخرد و کلیه مسئولیتها را می پذیرد. اگر شده نکتهای کوچک از یک مطلب را بیاموزد و در زندگی خویش به کار گیرد، لزومی ندارد همه مطالب را در یک مدت کوتاه بفهمد، مهم این است که همان چند کلمهای که آموخته را به مرحله عمل برساند که در این صورت است که به پله ی بالاتر هدایت می شود.
از 14 وادی عشق حتی اگر تنها وادی اول را به درستی بیاموزیم و به مرحله عمل برسانیم و در رابطه با آن دانایی موثر کسب کنیم، به بهترین شکل راه عبور از بحران گشوده خواهد شد.
کلماتی که بر مبنای حقیقت اند سرشار از انرژی هستند و انرژی در حقیقت همان دانایی و آگاهی است. دانایی و آگاهی که با سیر تکامل نفس و در گذر از میلیاردها سال و طی مراحل مختلف به دست آمده است.
برای درک بهتر موضوع بهتر است بدانیم، در مرحله جمادی ابتداییترین و پایینترین درجه نفس مربوط به گل رس است که در عرفان از آن به هیولا نام برده میشود که در طی میلیاردها سال و با گذر از مراحل مختلف میتواند به بالاترین درجه نفس جمادی که همان اورانیوم است تبدیل شود. اورانیوم غنی شده ایی که دارای آنچنان انرژی بالایی است که میتواند جهانی را دگرگون سازد.
اما آنچه که ماده کمارزشی چون گل رس را در گذر از قرنها و در این سیر تکامل به اورانیوم با آن انرژی فراوان تبدیل میکند چیزی جز آگاهی و دانایی نیست و نمیتواند باشد.
در کل دو گونه علم بیشتر وجود ندارد، علم ریاضی و علم تجربی.
اگر ما علمی به نام علم تجربی داریم این به آن معنا است که نیمه دیگر علم تجربه است. پس از نظر علمی نیز میتوان انرژی بودن دانایی را اثبات کرد، چرا که اگر ما در زندگی از تجربیات بد و خوب دیگران درس بگیریم، نتیجه آن کسب آگاهی و دانایی است و این دانایی به ما توانی میبخشد برای مقابله با بحرانهای سخت زندگی و این توان چیزی جز انرژی نیست.
برای مثال علت جاذبه فردی که با وجود ظاهری معمولی، کلامی تأثیر گذار دارد و گرد آن مریدان و سرسپردگانی میگردند که به شدت شیفته گفتار و کردار او هستند و از او انرژی میگیرند چه چیز میتواند باشد جز دُر گرانبهای دانایی که به صورت انرژی درونی با گذر از سالها و سیر تکاملی نفس خویش به دست آورده است و او را در اعمال و گفتار با سایرین متمایز کرده است.
حال اگر رهجو این آگاهی را کسب کند، در پی کسب دانایی جهاد میکند و از بهترین فرصتهای به دست آمده برای کسب دانایی بهره میبرد و دانایی را سرمشق زندگی خویش قرار داده و از خواستههای نامعقول بسیاری دست میکشد.
پس این آگاهی و دانایی انرژی و توان به او عطا میکند، انرژی و توانی که یارای عبور از هفت خوان رستم را به او می بخشد.
امیرحسین علامی
نگارش آمنه
ویرایش لیلا
عشق و عقل...