بازگشت به اصل

ساخت وبلاگ

 

یاهو

 

 بازگشت به اصل

در کتاب شریف آیه‌ای آمده به این مضمون؛ فذکر انت مذکر: به یاد آور که تو به یاد آورنده‌ای.
حال آیا این یادآوری مختص خود انسان است یا اینکه می‌تواند در مورد دیگران نیز صدق کند و آیا حتماً بایستی به شکل تذکر و یادآوری باشد و یا می‌تواند به‌گونه‌ای دیگر باشد. می‌دانیم که این صورت آشکار این آیه است و آیات کتاب شریف لایه‌های پنهان وسیعی دارند پس این تذکر و یادآوری نمی‌تواند محدود به کلام و محبوس در گفتار باشد.

همیشه تأکید و تلاش بر این است که به سمت و سویی پیش رویم که دیگران با مشاهده رفتار و کردار ما، بسیاری از بایدها و نبایدها را بیاموزند در این صورت است که توانسته‌ایم به ذات وجودی خود نزدیک شویم.

با اندکی تأمل در این آیه شریف متوجه خواهیم شد که تذکر و یادآوری خود یک فعل کاملاً مستقل است بدون هیچ‌گونه وابستگی به موضوعاتی دیگر مثل تعصبات کورکورانه و یا بایدهای جاهلانه و غیرضروری. تذکر و یادآوری، بدون از دست دادن جنس اصلی خود تنها بایستی در خود بماند یعنی دقیقاً در همان آیه فذکر انت مذکر باقی بماند چراکه مذکر تنها مسئولیتش تذکر و یادآوری است و وظیفه دیگری ندارد. آنکه در این قالب می‌ماند حریم‌ها را نمی‌شکند و اختیار انسان‌ها را محترم می‌شمارد و در حقوق و حریم دیگران تصرفی ندارد، درک این مسئله خود به‌گونه‌ای همجنس شدن با ارزش‌هاست و بسیار مهم است.

 

 http://up.c60.ir/repository/28436/%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7%D8%A1%20%D8%B4%D8%B9%D8%A8%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF%20%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C/amir1%20%281%29.jpg

 

بهترین و والاترین نوع آموزش آن است که به یاد آورد آنچه را که از یاد رفته. انسان نسیان دارد و فراموش‌کار است و همه‌چیز را از یاد می‌برد؛ حتی ظهور توانائی‌ها در انسان چیزی نیست که خود به وجود آورده باشد بلکه آن چیزی است که در وجود او پتانسیلی پنهان بود که پس از کسب آگاهی بروز می‌کند. اگر دانشی یا زبان ساده‌ای فرا می‌گیریم این آموزش و یادگیری در درون ما بوده و تنها با یادآوری، آن را به یاد آورده‌ایم، مانند آبی که با تکان دادن دستی هر چه زیر آب است بالا می‌آید.

پس انسان بایستی نقش محرک را بازی کند تا تحرکی به وجود آورد و اصل بودن را به نمایش بگذارد. همه‌چیز بر اساس همین حرکت است اگر حرکت متوقف شود و یا نظم در آن کمرنگ شود همه‌چیز از بین خواهد رفت. جمله فذکر انت مذکر نیز به‌گونه‌ای این حرکت را عنوان می‌کند، حرکتی که برگشت به عقب دارد یعنی اگر می‌خواهد به یاد آورد آنچه در گذشته بوده پس بایستی انسان را به آن گذشته‌ای ببرد که در آن حضور داشته تا بتواند گم‌کرده خود را بیابد.

برای رفتن به گذشته باید از مراحلی عبور کرد. یک هواپیما برای پرواز بهتر، در ارتفاع و در اوج قرار می‌گیرد تا به دور از هرگونه خطر پرواز کند و سرعت بالاتری داشته باشد پس برای حرکت نیاز به‌سرعت است.

در جهان فیزیک اگر بخواهیم از بالاترین سرعت صحبت کنیم مسلماً از نور سخن می‌گوییم چراکه بالاترین سرعت را دارد؛ اما آیا انسان می‌تواند به‌سرعت نور برسد و یا از آن عبور کند؟ جواب مثبت است؛ نور خود دارای مراتبی است که پایین ترین آن همان نور موجود در جهان فیزیک است و پس از طی مراحلی، با تزکیه و پالایش، توانایی رسیدن به بالاترین مرتبه ی خود که همانا خداوند است و بالاتر از او هیچکس و هیچ چیز نیست را می یابد . در جهان ماده ، نور بالاترین سرعت را داراست اما این نور از پایین ترین مراتب نور است. زمان و مکان تنها مختص جهان فیزیک است و بعدهای دیگر در لامکان هستند و لازمان پس انسان با رفتن به بعدهای دیگر و توقف زمان است که توانایی عبور و بالاتر رفتن از سرعت نور را می یابد که این امر میسر نخواهد بود مگر با خلوص.

نور دارای ذراتی است که از ارزش بالایی برخوردار هستند به‌گونه‌ای که دانستن را از جنس نور می‌دانند. آنچه می‌آموزیم و درک می‌کنیم و حتی آمدن ما در جهان فیزیک برای درک است چراکه هر چه در جهان مادی وجود دارد و برای ما قابل‌درک است همه در سطح پایین و جزو حداقل‌ها هستند. رسیدن به سرعتی بالاتر از نور و طی نمودن چنین مسیری در واقع رسیدن به هدف اصلی است بنابراین اگر سفر قطعی است و لازم است انسان به مبدأ برسد هر چه راه رسیدن هموارتر باشد پذیرش مسافر بیشتر است چراکه مسافر بایستی توان عبور را داشته باشد و این عبور، از همجنس نشدن با چیزهای کم‌ارزش به وجود آید.

وقتی انسان همجنس با میدانی شد که در قلمرو خداوند باشد ارتقاء پیدا می‌کند. مسافری که می‌خواهد به سفر خود سرعت ببخشد و ارتقاء یابد بایستی همچون هواپیمایی باشد که در ارتفاع بالا پرواز می‌کند و هر چه بیشتر اوج می‌گیرد اجسام پایین در نظر او کوچک‌تر جلوه می‌کنند.

همان‌طور که در جهان ماده حتی خود ماده هم اگر بخواهد ارتقاء پیدا کند بایستی یک واحد نوری جذب و دریافت نماید و از تراز قبلی عبور کند، در مرحله غیرمادی هم این قانون ثابت است.

هر رفتی بایستی برگشتی به دنبال داشته باشد یعنی وقتی دریافت می‌کنیم اگر بخواهیم وصل به درستی صورت گیرد و رفت و برگشت‌ها ادامه‌دار شوند راهی نداریم جز اینکه انتقال‌دهنده باشیم وگرنه تا زمانی که دریافت‌ها و داشته‌هایمان را زندانی کنیم ارزشی نخواهند داشت. گاهی وقت‌ها یک سری کلام‌ها را دریافت می‌کنیم و فکر می‌کنیم معلومات بسیار داریم ولی یک سری اتفاقات باعث محک خوردن ما می‌شود که آیا دریافت‌ها واقعی بوده‌اند یا خیر؟ اگر دریافتی صورت گرفته باشد و با وجود انسان پیوند خورده باشد مطمئناً انسانیت و کرامتش قبول نمی‌کند که انتقال‌دهنده و  وصل‌کننده نباشد.

انسان موجودی است دارای دو جنبه؛ یعنی درون خود با دو نیروی مثبت و منفی مدام در کشاکش است و گاهی اتفاق می‌افتد که دریافت‌هایش فقط از طرف قطب منفی صورت گیرد. فراوان دیده‌ایم که گاهی دانسته‌های ما قدرت بیانی به ما داده‌اند که فقط برای فخرفروشی و خودنمایی به دیگران است ولی اگر دریافت‌های ما جهت مثبت داشته باشد نه‌تنها تغییر درون خود ما به وجود می‌آید بلکه با انتقال آن‌ها تحولی درون دیگران ایجاد می‌کنیم که باعث رشد و بلوغ آن‌ها می‌شود. پس رفتن و رفتن و رسیدن آنجا معنا پیدا می‌کند که اتصال صورت گرفته باشد و وجود انسان با دیگران پیوند خورده باشد در واقع انسان آنجایی رشد و جهش می‌کند که انتقال‌دهنده باشد.

مسافر باید در راهی که قدم می‌گذارد برای داشته‌هایش ارزش قائل شود زیرا درک همین ارزش‌هاست که انرژی و شوق سفری پربارتر را درونش به وجود می‌آورد. بدون شک ذوق و لذت واقعی و دیدن چنین صحنه‌هایی جاهایی به انسان دست می‌دهد که ارزش کارهایش را بداند و درک کند. این ارج گذاشتن بایستی به قدری مرتبه‌اش بالا برود که مصداق ذوق باشد یعنی با تمام وجود لذت‌ها احساس شوند و هرلحظه جهشی صورت گیرد. یقیناً هر قدمی که انسان در مسیرش برمی‌دارد اگر هدفش خیر و رشد دیگران باشد چیزی درونش اضافه می‌شود که باعث اوج گرفتنش می‌شود.

کسی که می‌خواهد همیشه مسافر باشد بایستی به‌جایی برسد که اگر این ذوق همیشگی نباشد حداقل بیش از نیمی از زمان، این حال خوش را داشته باشد. البته این ذوق، ذوقی معمولی نیست اگر اهل معنا باشیم این ذوق هم مجهولات را برای ما حل می‌کند و هم بسیاری از مسائل را به اثبات می‌رساند لذا این حالت ملکوتی و روحانی همراه با دریافت است. وقتی از سرعت نور عبور کردی با توقف زمان به‌جایی بازمی‌گردی که انشعاب یافته‌ای یعنی به اصل خود. طبق آیه شریفه؛ کل شی یرجع الی اصله، هر چیزی به اصل خود برمی‌گردد. وقتی انسان به وطن اصلی خود بازگشت یعنی جایی که خداوند تمام علومش را در اختیار او قرار داده بود مسلماً دیگر ندانسته و معمایی برایش نیست.

تمام چیزهایی که قرار است ما آن‌ها را تجربه کنیم تا حدی درون ما وجود دارد. این ذوق را نیز همه ما تجربه کرده‌ایم اما هر کس در حد خود و بر اساس دیده‌هایش به این حال رسیده؛ اما آنانی که به مراحل بالا می‌رسند از شدت شوق به رقص درمی‌آیند گویی زمین برای او تنگ می‌شود و چون از جنس زمین نیست می‌خواهد که به پرواز درآید در چنین حالتی حتی جسم او هم تحت تأثیر آن حالات روحانی آرام و قرار ندارد و آنجا که می‌رسی حقیقت را دریافت می‌کنی. سفری که مسافر در پیش می‌گیرد اگر بخواهد ادامه‌دار شود بایستی این‌گونه باشد.

معنای اصلی دریافت، دریافت خوبی‌هاست، بدی دریافت نمی‌شود بلکه توهم دریافت است. وقتی انسان خوبی‌هایی را که دریافت کرد، انتقال داد همان منتقل کردن باعث ارتقاء داشته‌هایش می‌شود و رشد صورت می‌گیرد و تحولی درونش بر پا می‌شود که تمام اعمالش خدا گونه می‌شود، در حقیقت با خالص شدن وجودش زمینه برقراری اتصال و وصل را فراهم می‌نماید.

انسان مرتباً باید خود را مورد آزمایش قرار دهد تا ببیند برای چه هدفی می‌خواهد انتقال را انجام دهد، آیا برای شهرت پیدا کردن و مشهور شدن است یا اینکه می‌خواهد دیگران رشد کنند؟ کسی که دیگران را هدف قرار دهد به این ذوق می‌رسد پس نیت تعیین‌کننده است.

موجودی به نام انسان همواره با این موارد درگیر است وقتی این خلوص را به نهایت برساند ارتقاء صورت گرفته و به هدف خود رسیده. اگر کاملاً شرایط برای ما مهیا نشده ناراحت و دلگیر نباشیم چراکه ما اگر در مسیر تزکیه و پالایش قدم برداشته‌ایم چنانچه دانسته و آگاهانه حرکت کنیم راه برایمان باز می‌شود.

زیبایی آموزش‌های حقیقی این است که آینه‌ای می‌شوند تا خود را در آن ببینیم و با درون خود آشنا شویم. شاید قبلاً خیلی از ناخالصی‌ها در وجود ما بوده ولی به خاطر عدم آگاهی متوجه آن‌ها نمی‌شدیم. گاهی وقت‌ها انسان یک صفت بدی را با خود حمل می‌کند و خودش خبر ندارد مثلاً ما همیشه در مورد کبر صحبت می‌کنیم ولی آیا هیچ‌یک از ما تکبر ندارد؟ کبر صفتی است که تا حدودی وجود همه ما را گرفته باید کاری کنیم که توانایی‌هایمان روز به روز بیشتر شود تا بتوانیم بر آن مسلط شویم، وقتی تسلط یافتیم توانایی برای سرعت بالاتر انجام می‌شود.

چیزی که باعث فاصله گرفتن از کبر می‌شود خدمت کردن است. آنچه انسان را زمین‌گیر می‌کند و مانع رشد و پیشرفتش می‌شود وابستگی‌های اوست تا زمانی که پستی‌ها سد راه ما شوند و افکارمان بسته باشد نمی‌توانیم عبور کنیم.

سرمنشأ تمامی بن‌بست‌ها و گره‌های انسان تکبر، غرور و منیت اوست باید تلاش کند و تشنه دانستن و فهمیدن باشد تا بتواند بندها را از دست و پایش باز کند. زمانی که به معرفت و آگاهی رسید اطلاعات او از نور بالاتر می‌رود و به جایی می‌رسد که آغاز نموده یعنی بازگشت به اصل خود.

 

امیرحسین علامی
نگارش زینب
ویرایش لیلا

عشق و عقل...
ما را در سایت عشق و عقل دنبال می کنید

برچسب : بازگشت,اصل, نویسنده : 0aallami6 بازدید : 179 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 17:28